۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

نامه وودی آلن به فرج الله سلحشور

سلام بر شما آقای سلحشور ؛ 


وودی آلن هستم  نمیدانم نام مرا شنیده اید یأ نه ولی‌ احتمالا با توجه به شناختی که از شما دارم شما نمیتوانید ذاتاً مرا دوست داشته باشید ، به دو  دلیل ساده ، این که من یک "کارگردان" معروف هستم و دیگر این که به طور جبری و از طریق حمله برق آسای اسپرم‌های لاا ابالی پدر مرحومم به تخمک مادر مرحومم یهودی زاده هستم . شما فیلم‌های مرا ندیده اید و اگر هم ببینید به دلایلتان برای نفرت از من اضافه خواهد شد ولی‌ من با افتخار میگویم که مشتری پر و پاقرص فیلم‌ها و سریال‌های ساخته شما هستم ، میدانید ، من از جوانی‌ طبق گفته روانپزشکم به مازوخیسم دچار بودم و این حالت با بالا رفتن سنّ در من تشدید شد و این روز‌ها به دلیل تحلیل رفتن قوای جسمانی‌ نسبت به ایام جوانی‌‌ام برای ارضای تمایلات مازوخیستی خودم به جای ملاقات با همان دوستان ارزشمندی که در همان جایی‌ که شما سینمای ایران را به آن تشبیه کرده اید میشود پیدایشان کرد ، به شما و فیلم‌هایتان رو آورده ام . البته در هنگام دیدن فیلم‌ها آرزو می‌کردم‌ای کاش فارسی‌ میدانستم تا بیشتر  و عمیق تر میتوانستم حس نفرت و چندش را تجربه کنم ، میدانید زیر نویس‌ها هیچ وقت جای  زبان اصلی‌ را نمیگیرند . شما واقعا استثنائی هستید . من شرط میبندم حتی اگر بریتنی اسپیرز یا رئیس جمهور اسبق آمریکا  جورج دبلیو بوش فیلم میساختند باز هم نتیجه کمتر چندش آور بود ، یا حتی رئیس جمهور خودتان ، آقای احمدینژاد ... هم ، ببخشید ، مثال بدی زدم . من مطمئنم اگر شما را نمیشناختم امکان داشت دشمنان آشغال سازم در گروه بازیافت هالیوود توطئه‌ای بچینند تا شما را با دستمزد بالا به عنوان دستیار کارگردان به من قالب کنند و اون وقت شاید  تنها انتخاب شغلی‌ من پس از اولین و آخرین کار با شما کارگردانی یکی‌ از نمایشنامه‌های سیاه بازی آن هم به طور فصلی ( شنیده ام فقط در ایام بهار مشتری دارند )در محلّه ایرانی نشین همان شهری بود که من به اندازه فیلم‌های شما از آن متنفرم . میدانم ،  هم همسران سابقم هم دکتر‌ها به من گفته اند غیر از مازوخیسم به بدبینی مفرط و سیاه دیدن حاد هستی‌ و اتفاقات دور و برم دچارم . پس سعی‌ می‌کنم جنبه‌های مثبت وجود شما را هم به خودتان گوش زد کنم . در واقع همه داستان به تلخی‌ زهر ماری ( میدانم در فارسی‌ این گونه میگوئید ) که شما هستید نیست ، شما خیلی‌ از مرز‌ها را در نوردیده اید که تا پیش از این غیر قابل عبور مینمود . با افتخار به شما این خبر را بدهم که طبق گفته کارگزارم که در میان کارگزاران فیلم‌های هرزه نگاری ( پورنو گرافی ) دوستان مهمی دارد ، با زیر نویس شدن و پخش آثار شما بین کارگردان‌های این فیلم‌ها موجی از امید و اشتیاق همه‌شان را فرا گرفته است ، آکثرا در این خیال هستند که اگر طرف توانسته با این استعداد مخدوش چنین بودجه عظیمی‌   را از دولت شما بگیرد چرا آن‌ها نتونند . در واقع سر بسته خدمتتان عرض کنم ، کشور شما به زودی شاهد موج عظیم مهاجرت کارگردانان فیلم‌های پورنو به آن دیار خواهد بود ، آن‌ها اصولا و ذاتأ هیچ مشکلی‌ هم با تغییر دین یأ دیندار شدن ندارند ، بحث فقط سر میزان دستمزد‌ها است . البته این تنها اثر مثبت نشر فیلم‌ها و سریال‌های زیر نویس شما که پخش آن با سوبسید دولت ایران انجام میشود نبود . بگذارید پیش از پرداختن به اثر مثبت دیگر فیلم‌های شما در آمریکا توضیح کوچکی در مورد کار آیی‌ بی‌ نظیر  شرکت پخش  فیلم‌های شما در آمریکا بدهم . به لطف سوراخ‌های عمیق و سخاوت مندی که در کشور شما وجود دارند ( اشتباه نکنید در مورد زنان بازیگر ایرانی صحبت نمی‌کنم ، منظورم نفت و پول آن است )  این روز‌ها هر گوشه نیو یورک میشود فیلم شما را رایگان پیدا کرد ، خودم شاهد بودم در کیوسک سیگار فروشی با هر بسته سیگار یکی‌ از فیلم‌های شما را هم میدادند ، این روز‌ها در بار‌های اینجا با هر گیلاس ویسکی‌ یکی‌ از فیلم‌های شما را هم  به مشتری اهدا میکنند ، البته یکی‌ دو تااز کافه داران و گردانندگان کون باهوش ( در نیو یورک اینجوری نوابغ را صدا میزنیم ) متوجه پایین آمدن فروششان با این کار شده اند ، خوب آن‌ها به قول ما آمریکایی‌ها حتی از پهن هم  استفاده بهینه میکنند ، سپرده اند به جای دادن فیلم‌ها به مشتری‌ها ، مأمورین آمنیتی باشگاه ها، هنگام بیرون انداختن افراد مشکل ساز یکی‌ از فیلم‌های شما را هم ضمیمه طرف کنند ، در باشگاه‌های مذکور به طور چشمگیری مشکلات کاهش یافته. خوب ، تا یادم نرفته ، هفته پیش جان مک هأرش ، فعال خیریه و امور کمک به عقب افتادگان ذهنی‌ در شبکه‌ای بی‌ سی‌ ظاهر شد  و خواستار کمک مالی‌ دولت اوباما برای طراحی‌ وام‌های کلان جهت فیلم سازی عقب افتادگان ذهنی‌ در آمریکا شد ، مجری برنامه البته خیلی‌ چالشی برخورد میکرد تا این که مک هارش قسمت‌هایی‌ از فیلم "یوسف "شما را نمایش داد ، مجری پس از دیدن صحنه‌هایی‌ از فیلم خودش پیشنهاد کرد میشود علاوه بر عقب افتادگان ,ساکنین تیمارستان‌ها هم تحت پوشش چنین وام‌هایی‌ قرار بگیرند . آقای سلحشور ، اشتباه نکنید ، من این نامه را ننوشتم تاا شما را متقاعد کنم فیلم نسازید ، من فقط شگفت زده شدم و این گفتم باید برای این مرد مطلبی بنویسم . راستی‌ من عاشق لذت سبک و جلفم ، با خواندن حرف‌های شما متقاعد شده ام بعد از پاریس به تهران بیایم . در واقع فکر می‌کنم شاید برای ساخت کمدی در تهران با توجه به حضور دولت مردان شما که آنجا مستقر هستند من حرف چندانی برای گفتن نداشته باشم ولی‌ اگر شما وقت داشته باشید با هم به " سینما " میرویم .میدانید اینجا در آمریکا سال‌ها است " سینما " رفتن قانونا جرم است ، فکر می‌کنید من برای چه چندین بار دست به ازدواج زدم ؟
با احترام/
وودی آلن ،نیو یورک ، بیست و یک اکتبر دو هزار و یازده/
رونوشت به همکار فرهنگی‌ ام در تهران مانی معنوی 

۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

نامه ی داوود رشیدی خطاب به فرج الله سلحشور

جناب آقای سلحشور – که حتی اونقدر لایق نمی دونمت که بخوام بهت سلام کنم . به گواه بیش از ده سال فعالیت و نقد و مقاله نوشتن در حوزه سینمای خارجی ، هیچ وقت علاقه خاصی به سینمای ایران نداشتم و ندارم ! نه به بازیگر خاصی تعلق خاطر دارم و نه به کارگردان خاصی ! ( سینمایی که امثال تو و ده نمکی توش لقب کارگردان داشته باشن رو اصولا باید گِل گرفت ! ) این مقدمه رو برات چیدم ، که بدونی هیچ جوره نونم از توی این سینما در نمیاد که بخوام سنگش رو به سینه بزنم ، اما به اندازه موهای سرت فیلم دیدم و مقاله نوشتم و خوندم و مطالعه کردم در این حوزه ! پس حق دارم پاسخ اراجیفت رو ، حداقل در حد یک نوشته کوتاه بدم ! وقتی دیدم سینمای این مملکت رو به " فاحشه خونه " تشبیه کردی ، بدون اغراق تنم لرزید ! تنم لرزید که یه آدم باید سر چه سفره ای بزرگ شده باشه و چقدر بی شرافت و بی آبرو باشه ، که به خودش اجازه بده اینقدر راحت در مورد دیگران ، اون هم به این شکل کثیف و تهوع آور ، حرف بزنه ! امثال شما ، شرافت و آبرو رو خوردید و ته مونده هاش رو بالا آوردید ! امثال تو اگر توی خانواده هایی بزرگ شدند که چادر گذاشتن براشون ارزش بود و بس ، زن های سرزمین من ، توی خونواده هایی بزرگ شدن که بهشون یاد دادند " انسان بودن " بر همه چیز رجحان داره ! ( یعنی برتری داره ! اگر سوادت نمی کشه که این کلمات رو بفهمی ، توضیحات درون پرانتزها رو خوب بخون ! ) تو داری در مورد زن هایی صحبت می کنی که علیرغم همه محدودیت ها ، دارن توی این مملکت کار می کنند و سختی هایی می کشند که یه مرد ، هیچ وقت قادر به درکشون نیست ! زن هایی که عادت کردند به نگاه هرزه امثال تو به خودشون و مظلومانه ، درد می کشند و حرفی نمی زنند ! شنیدن این حرف ها از تویی که سابقه طولانی در مزخرف گفتن داری ، چندان هم عجیب نیست ! سریال یوسف پیامبر ( که بدون شک یکی از احمقانه ترین ، خوارترین و چندش آورترین ساخته های تمام تاریخ تلویزیون این مملکته ! ) برات باعث افتخاره ؟! این که دادگاه محکومت کرد و مقصر شناختت به دلیل " دزدی " از سناریوی کس دیگه ای چطور ؟! با چه رویی در مورد یکی از بهترین بندگان خدا ، سریالی ساختی که مواد اولیه اش رو از کس دیگه ای دزدیده بودی ؟! اونوقت چپ و راست مصاحبه می کنی و از الطاف خداوندی در مورد ساخت این سریال حرف می زنی ؟! خدایی که بخواد به تو لطف داشته باشه ، از نظر من لایق پرستش نیست ! خدایی که " سرقت " رو ستایش کنه ، از اون مدل خداهاست که فقط تو و امثال تو دارین و بس ! از این که سریالت ، پرطرفدارترین سریال تاریخ دنیاست گفتی !!! واقعا این حرف رو حتی لایق جواب دادن هم نمی دونم ! خودت اگر تونستی این جمله رو سه بار پشت سر هم تکرار کنی و قهقهه نزنی ، برام کفایت می کنه ! هفته قبل از این که اسپیلبرگ داره به خاطر رقابت با تو در مورد حضرت موسی فیلم می سازه گفتی ! این رو که گفتی ، دیگه حجت رو به من تموم کردی ! ( یعنی کلا فهمیدم با چه جور ابلهی سر و کار دارم ! ) کار تو از اعتماد به نفس و این حرف ها گذشته مردک ! در اسرع وقت ( یعنی خیلی سریع !!! ) به روانپزشک مراجعه کن ! ( اگر تونستی و دستت رسید ، مایلی کهن رو هم با خودت ببر که اونم بدتر از تو ، بدجوری دارو لازمه !!! ) از موضوع دور نشیم ! فاحشه خونه خطاب کردنِ این سینما ، شاید چندان هم بی جا نباشه ! سینمایی که امثال تو و ده نمکی توش لقب کارگردان داشته باشید ، بهتر از این هم نمیشه ! خودت حساب کن اگر این سینما فاحشه خونه باشه ، کسی مثل تو شغلش چیه این وسط ! ( ژتون اضافی داری ؟! ) در این سینما اگر فاحشه ای هم وجود داشته باشه ، به برکت وجود آدم هایی مثل شماست ! آدم هایی که فکر می کنند دنیا همیشه به همین شکل می مونه ! آدم هایی که نمی دونند روزی می رسه که باید پاسخگو باشند ! در محضر خدایی که کوچکترین خطایی در قضاوتش وجود نداره ! کلام آخر ، خطاب به همه زنان هنرمند سرزمین دوست داشتنیم ، به همه مادرها و همه اونهایی که انسانیت براشون مقدسه ، نه جنسیت : . گر هنرمند ز اوباش جفایی بیند تا دل خویش میازارد و درهم نشود سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود .

منبع: تو کل فیسبوک پخش شده! معلوم نیس کی هنر نمائی کرده ;)

نامه مارتین اسکورسیزی خطاب به فرج لله سلحشور

ترجمه: مانا نیستانی
این نامه که امروز صبح در خبرگزاری های بین المللی منتشر شده توسط مارتین اسکورسیزی کارگردان شهیر امریکایی و خالق آثاری چون راننده تاکسی، گاو خشمگین، دسته های نیویورکی در واکنش به اظهارات نسنجیده فرج الله سلحشور نگاشته شده است. اولش فکر کردم تقلبی است اما سبک نگارش و نوع نگاه مطمئنم کرد که نوشته از خود این هنرمند است. با اندکی تغییر، متن را به فارسی ترجمه کرده ام

" ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند/ احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند
آقای سلحشور، سلام.
 مشغول فیلمبرداری صحنه ای از فیلم تازه ام بودم که انجلینا جولی زنگ زد و فرمایشات شما را پشت تلفن برایم خواند. حیرت زده و متاسف شدم
من پیش از این شناخت چندانی از فرهنگ و تاریخ ایران نداشتم و جز ابیاتی از سنایی غزنوی و سوزنی سمرقندی و اندکی دیوان ایرج میرزا و چند فصل از قواعد العقاید خواجه نصیر چیز چندانی از گنجینه ادب و هنر آن کشور نخوانده بودم. دو ساعتی بین دو برداشت فیلم استراحت دادم و آمدم چرخی در گوگل زدم و اطلاعاتی از آن دیار کسب کردم، توفیقی بود اجباری. در این گشت و گذار به تاریخ طبری و شرح حمله مغولان و مقاومت سربداران سبزوار در تاریخ جهانگشای جوینی برخوردم. می گویند چنگیز خان پس از مشاهده ایران و ایرانیان پرسید: آخر چگونه می شود بر مردمانی چنین دلیر و مقاوم حکم راند؟ مشاورش پاسخ داد: "کافی است بزرگانشان را به کارهای کوچک بگماری و کوچک ها را به کارهای بزرگ. دیری نگذشته سررشته امور از دستانشان خارج خواهد شد." متاسفم که می بینم سخن آن مشاور، اینک به تحقق پیوسته و امور سینمایی آن کشور بزرگ و صاحب تاریخ چند هزارساله در دست امثال شما است.
من یک فیلم ساخته ام به نام کازینو محصول سال هزارو نهصد و نود و پنج با شرکت رابرت دنیرو، جوپشی، جیمز وودز و شارون استون که رابرت ریچاردسون مدیریت فیلمبرداری آن را انجام داده، سایت "آی ام دی بی" هشت ممیز دو دهم ستاره به این فیلم امتیاز داده است. زمانی که آن را می ساختم شارون استون به خاطر نقش اغواگرانه اش در غریزه اصلی شهرت داشت و کوته بینان او را به مثابه ابزار لهو و لعب صرف می نگریستند. چنان که شما نیز چنین نگاهی دارید. اما من در پس زیبایی ظاهری و جسمانی او، نور معرفتی دیدم که دیگران از دیدنش عاجز بودند. پس تصمیم گرفتم  روشنی گوهر درونش را بر سیاهی سلولوئید فیلم بتابانم هرچند بعدها دیگران برایم حرف در آوردند و آخرش همسرم فکر بد کرد و ازم طلاق گرفت اما چه باک.
به قول بوعلی سینا حکیم بزرگوار کشور شما که کتابش "قانون" همچنان رفرنس اصلی کالج "هاروارد" است و "رامش سیپی" فیلمساز هندی فیلمی با شرکت آمیتا باچان بر اساس آن ساخته:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
 محکم تر از ایمان من ایمان نبود
 در دهر چون من یکی و آن یکی هم کافر
 پس در همه دهر یک مسلمان نبود
همکار کارگردان من، حاج فرج! بیا و چونان اصحاب کهفی که ماجرایشان را به آن شکل آبکی با دکور دوریالی در سریالت به تصویر کشیده بودی از خواب غفلت بیدار شو. انسان ها را فارغ از عقده های جنسی ات نگاه کن،  وقتی می خواهی کلامی درباره کسی به زبان آوری پیش از گفتن اش یک لحظه در دهانت مزه کن، اگر طعم گند داد پرتش نکن قورتش بده که فضله را به موقع فرو دادن فضیلت است.
منشی صحنه صدایم می زند و باید سر صحنه برگردم. ببخشید که نصیحتت کردم.
 به قول شاعر:
اگر چه پیرم ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بُوَد، جوانی آغاز می كنم كنار نوباوگان خویش حدیث حب الوطن ز شوق بدان روش ساز می كنم
باارادت
مارتین اسکورسیزی
بیست اکتبر دوهزار و یازده"
منبع: فیسبوک مانا نیستانی





۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

آیا میدانستید رامین پرچمی آزاد نشده، بلکه به زندان لاهیجان منتقل شده!



حقیقتا جا خوردم وقتی این مطلب رو در صفحه فیسبوک "حمایت از رامین پرچمی" خوندم!
(( اين متني كه الان مينويسم بعد ها بايد براي فرزندانتون بخونين ولي شايد الان خيلي از خود شما دوستان هم مخاطب قرار بگيرين ...
شما يادتون نمي ياد ، يه پسري بود هميشه رنگش پريده بود ، بازيگر بود .نقش يه عاشق بي دست و پا رو بازي كرد ولي اينا همش نقش بود .نقاب كه از چهره بر داشت يه پسر بي باك بود و شجاع . دلش با دل مردم يكي بود . يه روز كه همه توي خيابون بودن ، دوربينش ورداشت و تصميم گرفت ايندفعه خودش فيلم بگيره و مردم جلوي دوربين بازي كنند. مردم انقدر خوب بازي كردن و اون پسر انقدر خوب فيلم گرفت كه ديگر تحمل شرايط براي آقايان سخت شد .پسر رو بردند اوين و محمد و صانع براي هميشه در خيابان ها ماندند و مهمان جديد قلب هاي ما شدند
پسر توي اوين تنها نبود ، همه بودند ...هر روز زندگي توي اوين براي پسر درس بود ...نه درس بازيگري ، بلكه درس زندگي ، سياست ، مردونگي و شرف و غيرت ...
روزها و ماه ها گذشت ... روز آزادي به بهانه عفو فرا رسيد خيلي ها آزاد شدند ... پسر انقدر آخر صف موند كه هيچ وقت نوبتش نشد ... شجاعت پسر آنچنان كينه اي بر دل آقايان باقي گذاشته بود كه با عفو هم پاك نميشد ... منتقلش كردند به زندان لاهيجان ... خبر انتقالش در هياهوي شادي آزادي اسيران اوين گم شد ... كمتر كسي خبر را شنيد و گريست به مظلوميتش و كسي سراغشو نگرفت .
پسر اسمش رامين بود و شهرتش پرچمي
------------------
پ.ن 1 : زيادند اسيران گمنام مظلومي كه حتي شهرت رامين هم نداشتند
------------------
پ.ن 2 : شما يادتون نمياد اون روزايي كه همه عكس پروفايل فيس بوكشون عكس يه سيب گاز زده بود و استيو جابز ولي براي رامين پرچمي حتي يه استتوس هم نزدن... واي بر مردمي كه رامين و رامين ها رو فراموش كردند ....))
 
فکر میکنم اون اطلاع رسانی غلط و شایعه ی آزادی رامین، همه ی ما رو فریب داد، حتم دارم خیلی از شما هم اینو نمیدونستید! نه؟! 

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

امروز تولد شیخ شجاع است، تولد مهدی کروبی مبارک!